برخي از نام ها و كنيه ها و القاب حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: برخي از نامها و كنيه ها و القاب حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام محقق مهدي منشا مقاله:، نامه انجمن سال 1، ش 2، (تابستان 1380): ص 4 - 16.

توصيف گر: علي بن ابي طالب ع ، امام اول توصيف گر: اسم شماره كتابشناسي ملي: ايران 80-30869

علي (ع)

ايزد عطاش داد محمد را

نامش علي شناس و لقب كوثر

هنگامي كه حضرت علي (ع) به دنيا آمد پدرش غايب بود و مادرش او را «اسد» يعني شير نام نهاد به نام پدرش.(1) وقتي ابوطالب آمد اين نام را نپسنديد و او را «علي» نام نهاد و از اين روي است كه آن حضرت در رجزي كه روز خيبر خواند از نامي كه مادرش بر او گذاشته بود ياد كرد: «انا الذي سمّتني امّي حيدره؛ من آن كسي هستم كه مادرم مرا حيدر ناميده است» و حيدر نام شير است.(2) در وجه تسميه آن حضرت به علي اقوال متعددي نقل شده است از آن جمله:

براي علو و برتري او با هر كسي كه با او به مبارزه پرداخته است.

براي آنكه خانه ي او در بهشت در برابر خانه هاي پيمبران است و هيچ پيمبري خانه اش به بلندي خانه ي علي نيست.

براي آنكه هنگام فرود آمدن بتها از بام كعبه پا بر پشت پيغمبر (ص) نهاد و هيچ كس

(صفحه 2)

پا بر پشت پيغمبر (ص) ننهاده است.

براي آنكه تزويج او در بالاترين آسمانها بوده است و از ميان مردمان كسي تزويجش در آنجا نبوده است.

براي آنكه پس از پيغمبر خدا(ص) علم او از همه بيشتر بوده است.

مجلسي مي گويد: «لان له علو افي كل شئ: علي النسب، علي الاسلام، علي

العلم، علي الزهد، علي السخا، علي الجهاد، علي الاهل، علي الولد، علي الصهّر؛(3) او در هر چيزي از ديگران برترست: در نسبت، در اسلام در دانش، در پارسايي، در بخشش، در جهاد، در خانواده، در فرزند، در دامادي»:

هذا علي علي في محاسنه

كانما حسبه ان يبلغ الاملا

و كم اقول و قد ابصرت طلعته

هذا الذي في طراز الله قد عملاً(4).

نام علي چنان مبارك و فرخنده بود كه هم در زمان آن حضرت رايج و متداول گرديد؛ چنانكه وقتي عبدا لله بن عباس از آن حضرت خواست تا نامي براي نوزادش برگزيند، حضرت نامش را علي و كنيه اش را ابوالحسن نهاد.(5).

علي بن ظافرازدي كساني را كه نامشان علي بوده در كتابي گرد آورده و از علي بن ابي طالب (ع) آغاز كرده است.(6).

متنبي كلمه ي، «مبارك الاسم» را براي سيف الدوله به كاربرد به خاطر همين بود كه نام او علي بوده است.(7) ديلمي از كتاب بشارة المصطفي چنين نقل مي كند كه حضرت فاطمه عليها السلام هنگام ولادت آن حضرت گفته است كه «.. به بيت الحرام وارد شدم و از ميوه ها روزيهاي بهشت خوردم. وقتي خواستم بيرون آيم از هاتف غيبي ندايي به

(صفحه 3)

گوشم رسيد كه مي گويد اي فاطمه! او را علي نام كن خداي علي اعلي مي گويد نام او را از نام خود مشتق گردانيدم و او را به ادب خود متأدب ساختم و بر دشواريهاي علم خود او را آگاه گردانيدم. اوست كه بتها را در خانه ام مي شكند و بر پشت بام خانه ام اذان مي گويد و مرا تقديس و تمجيد مي كند. خوشا به حال آنكه

او را دوست دارد و فرمان برداري كند و واي بر آنكه او را دشمن دارد و نافرماني كند.(8).

اشتقاق نام او از نام خداوند اشاره به آيه ي شريفه «و هو العلي العظيم» است.(9).

*****

(1) اسد بن هاشم بن عبدمناف، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج19، ص127.

(2) ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق (ترجمة الامام علي بن ابي طالب)، ج1، بي جا، بي نا، بي تا ص22.

(3) ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق (ترجمة الامام علي بن ابي طالب)، ج1، ص59.

(4) ثعالبي، ثمار القلوب في المضاف و المنسوب، ص36.

(5) ابن خلكان، و فيات الاعيان، ج3، ص274.

(6) ياقوت حموي، معجم الادبا، ج5، ص228.

(7) قلقشندي، صبح الاعشي، ج1، ص225.

(8) ديلمي، ارشاد القلوب، ص211.

(9) النبأ: آيه ي40.

ابوتراب، بوتراب

انا و جميع من فوق التراب

فدأ تراب نعل ابي تراب

معروف است كه ميان آن حضرت و فاطمه عليهما السلام سخني در گرفت. علي (ع) از خانه برون آمد و به سوي مسجد رفت و بر روي خاك خوابيد و رسول خدا در جستجوي او به خانه آمد و او را نيافت و به مسجد رفت. علي (ع) را ديد كه پشت بر خاك نهاده؛ در حالي كه خاكها از پشت او پاك مي كرد به او گفت: بر خيز اي ابوتراب! از آن پس هر گاه علي (ع) با اين نام خوانده مي شد شاد مي گشت و آن را از هر نامي ديگر بيشتر دوست مي داشت.(1).

و به همين مناسبت است كه يكي از القاب شيعيان علي (ع) «ترابي» است.(2) ابن عباس مي گويد شنيديم كه رسول خدا (ص) مي گفت در روز قيامت وقتي كافر مي بيند كه خداوند تبارك و

تعالي چه ثواب و تقرب و كرامتي براي شيعيان علي (ع) فراهم كرده است مي گويد: «يا ليتني كنت ترابيا؛ اي كاش! من ترابي بودم» و اين بر سياق قول خداي عزوجل است كه «ويقول الكافر يا ليتني كنت تراباً».(3).

(صفحه 4)

از ابن عباس پرسيده شد چرا رسول خدا (ص) علي (ع) را ابوتراب خوانده است؟ پاسخ داد زيرا او صاحب زمين و حجت خدا بر روي زمين پس از رسول خداست و بقأ و سكون زمين به اوست.(4) از ميان متأخران سيد محمد صدر معتقد است كه كنيه ي: «ابوتراب» براي آن حضرت كنايه از بسياري عبادت و نماز اوست؛ زيرا مسلمانان بر خاك سجده مي كردند و پيشاني آن حضرت از كثرت سجده خاك آلود بوده است، پس گفته ي پيغمبر (ص): «قم يا اباتراب» مثل اين است كه گفته باشد: «قم يا كثير العباده؛ برخيز اي كسي كه بسيار سجده و عبادت مي كني».(5).

*****

(1) سيوطي، تاريخ الخلفأ، ص167؛ ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج1، س25.

(2) عبدالجليل قزويني رازي، كتاب النقض، ص587.

(3) مجلسي، بحارالانوار، ج35، ص51.

(4) مجلسي، بحارالانوار، ج35، ص51.

(5) محمد صادق صدر، حياة اميرالمؤمنين، ص39.

ابوالحسن، ابوالحسين

اميدوار به احسان كردگار بزرگ

پس از شفاعت احمد به حب بلحسنم

اين كنيه به معناي حقيقي آن است. از آن حضرت روايت شده كه حسن و حسين عليهما السلام در زمان حيات پيمبر خدا او را پدر مي خواندند و حسن علي را ابوالحسين و حسين او را ابوالحسن خطاب مي كرده اند و اين هر دو كنيه ي ميان شاعران و نويسندگان معمول و متداول بوده است. عباس بن عبدالمطلب هنگامي كه ابوبكر مورد بيعت قرار گرفت در مدح

حضرت علي (ع) چنين گفت:

ما كنت احسب ان الامر منحرف

عن هاشم ثم عنها عن ابي حسن(1).

و در مرثيه اي كه ابوالاسود دئلي درباره ي آن حضرت سروده چنين آمده است:

اذا استقبلت وجه ابي حسين

رايت البدر فوق الناظرينا(2).

(صفحه 5)

و گاهي در خطبه ها و خطابه ها اطلاق «ابوالحسنين» بر آن حضرت شده است.(3).

*****

(1) خوارزمي، المناقب، ص8.

(2) سيوطي، تاريخ الخلفأ، ص187.

(3) قلقشندي، صبح الاعشي، ج12، ص259، بلاذري. انساب الاشراف، ص89.

ابوالريحانتين

حسين و حسن را شناسم حقيقت

به دو جهان گل و ياسمين محمد

چنين ياسمين و گل اندر دو عالم

كجا رست جز در زمين محمد

اين كنيه صورتي ديگر از ابوالحسنين است و روايت شده كه رسول خدا سه روز پيش از وفاتش خطاب به حضرت علي (ع) فرمود: «سلام عليك ابالريحانتين اوصيك بريحانتي من الدنيا؛ سلام بر تو اي پدر دو ريحانه ي من. من سفارش اين دو ريحانه ي خود را در دنيا به تو مي كنم».

ابو زينب

حسن بصري در زمان بني اميه از حضرت اميرالمؤمنين (ع) به عنوان ابو زينب ياد مي كرده است.(1).

*****

(1) سيد مرتضي، الامالي، ج1، ص162.

اميرالمؤمنين (ع)

قيمت هر كس به قدر علم اوست

همچنين گفتست اميرالمؤمنين(1).

اميرالمؤمنين يعني فرمانرواي مؤمنان از مشهورترين القاب آن حضرت است. سليم بن قيس گويد پيغمبر خدا (ص) چهل تن از عرب و چهل تن از غير عرب را گرد كرد و آنان بر علي (ع) به عنوان اميرالمؤمنين سلام كردند و سپس به آنان گفت شما را گواه مي گيرم كه علي برادر من و وزير من و وارث من و خليفه ي من در ميان امتم و وصي من و ولي هر

(صفحه 6)

مؤمني پس از من است. سخن او را بشنويد و او را فرمانبرداري كنيد.(2) سيد رضي فصلي از كتاب خود را درباره ي اين قرار داده كه در زمان رسول خدا (ص) علي (ع) به عنوان اميرالمؤمنين خوانده مي شده است. از آن جمله حديثي را از بريده ي اسلمي نقل مي كند كه رسول خدا (ص) به يارانش فرمان داد تا به علي (ع) به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنند.

عمربن خطاب از آن حضرت سؤال كرد: اي پيغمبر خدا! اين از سوي خداوند است يا از سوي رسول او. حضرت پاسخ داد هم از خدا و هم از رسول اوست.(3) محمد بن جرير طبري صاحب تاريخ، در حديثي كه به سلمان فارسي مي پيوندد نقل مي كند كه سلمان در ميان قوم برخاست و گفت: اي گروه مسلمانان! شما را به خدا و به حق رسول خدا سوگند مي دهم كه شاهد بوديد كه رسول خدا فرمود سلمان منا اهل البيت.

آنان گفتند آري سوگند به خدا ما اين را شهادت مي دهيم. سلمان گفت من هم شهادت مي دهم كه شنيدم رسول خدا مي گفت: علي امام المتقين و قائد الغر المحجلين و هواالامير من بعدي.(4).

و مجلسي از كتاب روح النفوس در حديثي كه به جابربن سمره مي رسد نقل مي كند كه گفته است ما هميشه علي بن ابي طالب(ع) را اميرالمؤمنين خطاب مي كرديم و رسول خدا آن را انكار نمي كرد، بلكه با شنيدن آن متبسّم مي گرديد.(5) ابن ابي الحديد مي گويد. شيعيان مي پندارند كه او (= علي (ع» در زمان زندگاني حضرت رسول، اميرالمؤمنين خطاب مي شده و جمله ي مهاجرين و انصار او را با اين لقب خطاب مي كردند، ولي در اخبار محدثان چنين نيامده است ولي آنان عناويني را نقل كرده اند كه اين معني را مي رسانده است.(6).

بر همين اساس است كه قلقشندي مي گويد نخستين بار عمر با اين لقب خوانده شده

(صفحه 7)

و پيش از آن ابوبكر را خليفة رسول الله و عمر را در آغاز خليفة خليفة رسول الله مي گفته اند.(7) مجلسي در فصلي كه تحت عنوان: في التسليم علي علي (ع) بامرة المؤمنين آورده است احاديث فراواني را از طريق عامه و خاصه نقل مي كند كه در زمان حيات پيغمبر اكرم عنوان «اميرالمؤمنين» بر حضرت علي بن ابي طالب (ع) در موارد گوناگون اطلاق شده است.(8).

*****

(1) اشاره است به فرموده ي آن حضرت: قيمة كل امر ما يحسنه.

(2) كتاب سليم بن قيس، ص144.

(3) سيد رضي، خصائص اميرالمؤمنين (از كتاب خصائص الائمة عليهم السلام)، ص38.

(4) مجلسي، بحارالانوار، ج37، ص186. 331.

(5) مجلسي،

بحارالانوار، ج37، ص239.

(6) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص12.

(7) قلقشندي، صبح الاعشي، ج5، ص457.

(8) مجلسي،بحارالانوار، ج340 -290 37.

حيدر

خط خداي زود بياموزي

گر در شوي به خانه ي پيغمبر

ندهد خداي عرش در اين خانه

راهت مگر به رهبري حيدر

حيدر، كه زو رسيد و ز فخر او

از قيروان به چين خبر خيبر

چنانكه ياد شد نخستين نامي كه از سوي مادر به آن حضرت نهاده شد «حيدره» بود به نام پدر مادر اسد بن هاشم سپس پدرش اين نام را تغيير داد و او را علي ناميد و برخي گفته اند حيدره نامي بوده كه قريش او را به آن نام مي خوانده است. و قول نخستين درست تر به نظر مي نمايد چه آنكه هنگامي كه در جنگ خيبر مرحب بيرون آمد و رجز زير را خواند:

انا الذي سمتني امي مرحبا

حضرت با رجز به او پاسخ داد: انا الذي سمتني امي حيدره(1).

گذشته از كلمه ي «حيدر» كه به شير اطلاق مي شود، لقب «اسدالله» يعني شير خدا درباره ي آن حضرت به كار رفته است و پيش از آن اين لقب براي حمزة بن عبدالمطلب به كار رفته بود؛ به جهت شجاعت و شهامتي كه حمزه در برخورد با دشمنان حضرت

(صفحه 8)

رسول (ص) نشان داده بود.(2) از جمله كلماتي كه در زبان عرب براي شير به كار رفته «ضر غام» است و آن حضرت را «ضرغام يوم الجمل» يعني شير دلاور روز نبرد جمل نيز خوانده اند.(3).

*****

(1) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص12.

(2) ثعالبي، المضاف و المنسوب، ص21، ذيل «اسدالله».

(3) اربلي، كشف الغمة، ج1، ص95.

وصي

وصي رسول الله من دون اهله

و من باسمه في فضله يضرب المثل

وصي صفت مشبهه از مصدر وصايت و وصيت است؛ يعني آن كسي كه مورد اطمينان قرار داده شده

تا به وصيت عمل كند. از حضرت رسول (ص) روات شده كه: لكل نبي وصي و وارث و ان وصيي و وارثي علي بن ابي طالب؛ هر پيغمبري وصي و وارثي است و وصي و وارث من علي بن ابي طالب است.(1) حضرت علي (ع) در يكي از خطبه هاي خود مي فرمايند: لا يقاس بآل محمد(ص) من هذه الامة احد. يعني هيچ كسي را در ميان اين امت با خاندان محمد نمي توان مقايسه كرد و سپس در دنباله ي آن مي فرمايند: و لهم خصائص حق الولاية، و فيهم الوصية و الوراثه؛(2) خصائص حق ولايت و همچنين وصيت و وراثت براي ايشان است.

ابن ابي الحديد در ذيل عبارت اخير مي گويد: شكي نيست علي (ع) نزد ما وصي رسول خداست، هر چند كه مخالفان و معاندان اين حقيقت را نپذيرند. او سپس اشعاري را كه در صدر اسلام سروده شده و متضمن اين معني است كه علي (ع) وصي رسول خداست نقل مي كند كه از آن جمله است:

و منا علي ذاك صاحب خيبر

و صاحب بدر يوم سالت كتائبه

وصي النبي المصطفي و ابن عمه

(صفحه 9)

فمن ذايدانيه و من ذايقار به(3).

علي از ماست. آنكه خداوند روز خيبر و روز بدر است؛ همان روزي كه سپاهيان او سرازير گشتند و اوست كه وصي و پسر عم پيغمبر برگزيده است. پس كيست كه با او بتواند همسري و برابري جويد.

اتانا الرسول رسول الامام

فسر بمقدمه المسلمونا

رسول الوصي وصي النبي

له السبق و الفضل في المؤمنينا(4).

رسول، رسول امام نزد ما آمد و مسلمانان با آمدن او شاد گشتند. او رسول وصي است وصي پيغمبر كه برتري و فضيلت حق

اوست.

وصي بودن حضرت علي (ع) را حتي دشمنان او اقرار داشتند؛ چنانكه در روز جنگ جمل، جواني از بني ضبه از سپاه عايشه وارد ميدان شد در حالي كه اين ابيات را مي خواند:

نحن بني ضبة اعدأ علي

ذاك الذي يعرف قدما بالوصي

و فارس الخيل علي عهدالنبي

ما انا عن فضل علي بالعمي(5).

ما فرزندان ضبه دشمنان علي هستيم. همان علي كه از قديم او را «وصي» مي خواندند. همان كه در زمان پيغمبري كه سوار نبردها بود. من از فضيلت علي كور و ناآگاه نيستم.

(صفحه 10)

*****

(1) ابن مغازلي، مناقب، ص201.

(2) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص139.

(3) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص143.

(4) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص147.

(5) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص144.

ولي

علي ولي صاحب ذوالفقار

وصي نبي رحمت كردگار

اطلاق كلمه ي، «ولي» به معني دوست مبتني است بر اين آيه ي شريفه: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوالذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون؛(1) همانا ولي شما خدا و رسول اوست و كساني كه ايمان آوردند؛ آنان كه نماز برپا مي دارند، زكات مي پردازند در حالي كه مشغول ركوع هستند». مفسران اتفاق كرده اند كه اين آيه در وقتي نازل شد كه هنگامي كه حضرت در حال ركوع بودند انگشتري خود را به سائلي بخشيدند.(2).

آنچه علي داد در ركوع فزون بود

ز آنچه به عمري بداد حاتم طائي(3).

و نيز از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمود: ان عليا مني و انا منه و هوولي كل مؤمن بعدي، همانا علي از من و من از علي هستم و او پس از من ولي

هر مؤمن است.(4).

*****

(1) مائده: آيه ي 55.

(2) ميبدي، كشف الاسرار، ج3، ص152.

(3) ناصر خسرو، ديوان، ص419.

(4) نسائي، خصائص امير المؤمنين، ص98.

صديق اكبر و فاروق امت

از سلمان و ابوذر روايت شده كه گفته اند رسول خدا دست علي (ع) را گرفت و فرمود: بدانيد كه اين نخستين كسي است كه به من ايمان آورده و نخستين كسي خواهد بود كه روز قيامت با من مصافحه خواهد كرد و او صديق اكبر و فاروق اين امت است كه ميان حق و باطل جدايي مي افكند. و در خبر ديگري آمده است كه حضرت علي (ع) بر روي منبر در بصره فرمود: من صديق اكبر هستم. ايمان و اسلام من پيش از ايمان و اسلام ابوبكر بوده است.(1) و اين بدان مناسبت است كه صديق لقب ابوبكر و

(صفحه 11)

فاروق لقب عمر بوده است.(2).

*****

(1) ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج1، ص76.

(2) ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج1، ص53.

يعسوب المؤمنين

روايت شده است كه پيغمبر خدا به علي (ع) فرمود: يا علي انك سيد المسلمين و امام المتقين و قائد الغُرّ المحجلين و يعسوب المؤمنين.(1) يعسوب زنبور نر است كه رهبري ساير زنبوران را به عهده دارد و بدين مناسبت هر پيشوايي، يعسوب پيروان خود به شمار مي آيد، چنانكه جاحظ گفته است: «و كل قائد فهو يعسوب ذلك الجنس المقود.»(2) و در حديثي ديگر پيغمبر (ص) فرمود: يا علي انت يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الظالمين؛(3) تو يعسوب مؤمناني و مال يعسوب ستمگران است.

*****

(1) قلقشندي، صبح الاعشي، ج5، ص440.

(2) جاحظ، الحيوان، ج3، ص329.

(3) ابن المغازلي مناقب، ص65.

الانزع البطين

اين دو لقب در ارتباط با سيماي ظاهري آن حضرت (ع) بوده است؛ زيرا «انزع» به معناي ريخته موي و «بطين» به معناي بزرگ شكم است.(1) و محتمل است به جهت آنكه دشمنان اين تعبير را با عنوان نوعي بظاهر عيب به كار مي بردند، احاديث و رواياتي از پيغمبر نقل شده كه اين دو لفظ هر چند بظاهر ناظر به تن است، ولي در باطن اشاره به دو صفت معنوي اوست؛ از جمله آنكه: «منزوع من الشرك» گسسته از شرك «بطين من العلم؛(2) بزرگ از علم». مي گويند متوكل خليفه عباسي از كثرت دشمني اش با آن حضرت و اهل بيت او يكي از نديمان مخنث خود به نام عباده را وادار ساخته تا بر شكمش در زير لباس بالشي ببندد تا بزرگ نمايد و سرش را كه بي مو بود برهنه كند و رقص كنان بگويد: «قد اقبل الاصلع البطين خليفة المسلمين» و بدين وسيله با خنده، بغض و كينه و خبث

(صفحه 12)

درون خود را

آرام مي بخشيد. الشمس بالتطيين لا تغطّي.(3) و شاعران در توجيه اين دو لفظ ابيات فراوان گفته اند از جمله:

نزعت عن آلاثام طرّا نفسه

ورعي فمن كالا نزع المتورع

و حوي العلوم عن النبي وراثة

فهو البطين لكل علم مودع(4).

*****

(1) زمخشري، مقدمة الادب، ص186 -160.

(2) مجلسي، بحارالانوار، ج35، ص52.

(3) قلقشندي، مأثر الاناقة، ج1، ص231.

(4) اربلي، كشف الغمة، ج1، ص101.

سيد الشهدا

قلقشندي هنگام ياد كردن از آن حضرت (ع) او را با اوصاف زير خوانده است: امام الامة = امام امت. ابوالائمة = پدر امامان، قدوة السعدأ = پيشواي سعيدان، سيد الشهدأ = سرور شهيدان، عاضد الدين بذي الفقار = حامي دين با ذوالفقار، من لم يزل الحق الي ذبة شديد الافتقار(1) = كسي كه هميشه حق به حمايتش نيازمند است.

قلقشندي، صبح الاعشي، ج9، ص289.

امير المستحقين المحرومين

ابن ابي الحديد اين وصف را به نقل از ابو جعفر بن ابي زيد الحسني نقيب بصره ياد مي كند و اين در وقتي بود كه ابن ابي الحديد از او پرسيد چرا مردم علي بن ابي طالب (ع) را دوست دارند و به او عشق مي ورزند، او در پاسخ گفته است كه بيشتر آنان كه استحقاق پايه و مرتبه اي را داشته اند از داشتن آن محروم بوده و نامستحقان و ناشايستگان بر آنان حكم مي رانده اند و چون علي (ع) مستحق محرومي بوده بلكه او امير و سيد و كبير مستحقان محرومان است، ستم ديدگان و خواري كشيدگان همه همداستان اند در هواداري از آن مرد عظيم القدر جليل الخطر كامل الشرف كه محروم و محدود بود از آنچه كه شايسته و مستحق آن بود(1).

(صفحه 13)

*****

(1) ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج10، ص224.

بيضة البلد

بيضه در لغت به معني تخم مرغ است و چون تخم مرغ اصل و منشأ پديد آمدن مرغ است، «بيضة البلد» به كسي اطلاق مي شود كه در شهر شاخص باشد و قوام و كيان كشور به او بستگي داشته باشد؛ همچون «بيضة الاسلام» در عربي بيضه براي قسمت بالايي قبه ها و صومعه ها به كار مي رود و مي گويند «بيضه القبة» و «بيضة الصومعة».(1).

و مي گويند حضرت علي (ع) خود اين تعبير را براي خود به كار برده و فرموده اند: «انا بيضة البلد»(2) هنگامي كه عمروبن عبدود به دست آن حضرت كشته شد دخترش عمره او را چنين مرثيه گفت:

لو كان قاتل عمر و غير قاتله

بكيته ما اقام الروح في جسدي

لكن قاتله من

لا يعاب به

و كان يدعي قديما بيضة البلد(3).

اگر عمرو را شخص ديگري غير از علي (ع) كشته بود تا هنگامي كه جان در تن دارم بر او مي گريستم، ولي كشنده ي او كسي است كه بر او خرده نتوان گرفت و از دير زمان او را «بيضة البلد» خوانده اند.

*****

(1) جاحظ، الحيوان، ج4، ص336.

(2) همان، ج2، ص336.

(3) ثعالبي، ثمار القلوب، ص496. ابن ابي الحديد مي گويد: خواهر عمروبن عبدود اين دو بيت را گفته و در بيت دوم به جاي «لايعاب به» و «قديما» «لانظيرله» و «ابوه» آورده است. (ج1، ص21). اربلي مي گويد: اين تعبير در مدح و ذم هر دو به كار مي رود. (كشف الغمة، ج1، ص94).

جز لا يتجزي

جاحظ مي گويد يكي از اصحاب ما درباره «جز لا يتجزي» از ابولقمان ممرور سئوال كرد كه آن چيست؟

او در پاسخ گفت: جز لايتجزي علي بن ابي طالب است(1).

(صفحه 14)

آنچه كه ياد شد برخي از نامها و كنيه ها و القاب و عناوين حضرت علي (ع) بود و مسلماً اگر استقصا شود القاب و عناوين آن حضرت از صدها افزون مي گردد؛ چون شيعه و سني و مخالف و موافق او را با اوصافي ستوده اند كه هر كدام عنوان لقب براي آن حضرت محسوب مي شود و براي اثبات اين موضوع و ختم كلام سخن را با اوصافي كه ابوجعفر اسكافي دانشمند معتزلي درباره ي آن حضرت آورده ختم مي كنيم:

الطاهر الزكي، العدل الرضي، سيد المؤمنين و راحم المساكين و قوة المستضعفين و شريك الفقرأ و امين الضعفأ و جابر الكسير و مغني اليتيم و المساوي بعدله بين القريب و البيعد.(2).

اللهم احشرنا مع

اوليائه بحق محمد و آله الطيبين و الطاهرين.

صفحه 14.

*****

(1) جاحظ، الحيوان، ج3، ص38.

(2) اسكافي، المعيار و الموازنة، ص244.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109